دلنوشته

اولین باری که عاشق شدم

عاشق کیانو ریوز بازیگر لبنانی -امریکایی شدم 

دومین بار سامی یوسف 

ولی این خیلی عمیق نبود 

سومین بار یا به عبارت جدی تر دومین بار 

عاشق رضایا شدم 

الان با اینکه واقعا بهش علاقه داشتم کلا فراموشش کردم 

تو زندگیم به خودم یاد دادم که خیلی وابسته کسی نشم 

چون به جز بی عزت کردن خودم چیزی نسیبم نمیشه 

همینکه میتونم با خودم تنها باشم و حداقل رویاهامو داشته باشم واسم بسه 

تازگیا از استاد معادلاتمون خوشم اومده 

به طرز عجیبی نگرانشم 

نمیدونم چرا ولی نگرانشم 

فک کنم هم سن بابام باشه شایدم وچیک تر

خیلی هیکلش بزرگه 

تقریبا سه برابر منه 

من کلا به وصال فک نمیکنم ولی خیلی نگرانشم 

اصن نمیدونم زن داره یا هنوز مجرده 

به من چه 

من فقط امیدوارم زندگی خوبی داشته باشه 

کلا فقط به مرد توزنگیمه که من به عنوان معشوقه بهش نگاه میکنم 

اونم یه شخصیت خیالی تو ذهنمه 

بعضی وقتا خیلی داغون میشم 

دست خودم نیس یهو غمگین میشم 

همه ک میکنن خیلی شادم بعضیاهم میگن دیوونم 

بعضیاهم معتقدن کودک درونم خیلی فعاله 

ولی واقعا نمیدونن چه اتیشی تو دلمه 

چه اتیشی ؟!!!!

بعضی وقتا یه سری تصاویر از جلو چشمم میگذره 

یه سری تصویر مات و مبهم 

انگار یکی داره صدام میکنه 

یه تیکه از پازل زندگیم کمه 

یه تیکه از گذشته من نیس 

چه چیزی یا یه کسی رو باید پیدا کنم 

من فقط منتظر یه معجزه ام ! 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 12 اسفند 1394برچسب:, | 22:9 | نويسنده : بهار |