صبح که می شود !با یک نفس تازگی اغاز می کنم !امروز روز من است !سرمای شیرین طلوع تمام وسعت قلبم را تا غروب گرم می کند !امروز مال من است ! مهم نیست اگر عده ای گستاخند و عده ای دیگر منتظر تا من هم مانند روز های خودشان تکراری شوم !اما نه ، من منم، با تمام کوچکیم باز هم منم ! با یک گل بهار نمی شود اما من قد وجود خودم وجود دارم ! پس فریاد می زنم ...

تا در همه اسمان بپیچد من تا ابد من می مانم !چهره عوض نخواهم کرد تا هم رنگ نا مردان ظاهر الصلاح شود !ذات عوض نخواهم کرد که ملعبه دست بی کاران ! من زنم!با تمام ظرافت هایم !ناز چشمانم برای فتح شب کافیست !



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:46 | نويسنده : بهار |

من زنم

و با تمام احساسات زنانه ام قوای اراده ام را تجهیز می کنم و از همه ی حصار های منطقی اطرافم پا به دنیای بی نهایت های ازادی می گذارم . تو بمان با قوانین حقوقی ات ! ان قدر وقت داری که می توانی حتی مرا نادیده بگیری !من رفتم ! تو با افکار احمقانه ات بازی کن ! بلکه راهی برای ارضای هوس های وجودیت  بیابی !  شاید با تحقیر نفس هایم عقده های ذاتی ات خالی شوند ! شاید هم نه ! تو انقدر کم و کوچکی که حتی سیاه پوش کردن من هم ارضایت نکرد !تکه پرانی هایت را هم دیدم!مهم نیست اگر جسمم را به بند میکشی که یا قدرتت را اثبات کنی یا نیازت را! مهم این است که من به تعالی خواهم رسید چه با تو چه بی تو ! من بزرگ تر از انم که برای رهایی نیازی به تو داشته باشم تو با بازوانت مشغول باش من به فرا تر از تو می اندیشم !!!



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:45 | نويسنده : بهار |

راست میگفت هر چه با افراد بیشتری اشنا شوی تنهایت شیرین ترمی شود !تنهایی های صادقانه از هم نفسی های بی شرمانه عاشقانه تر است !

خدایا بد بودن مخلوقاتت تقصیر تو نیست ! مشکل از خاکشان است !خاک زمین پر بود از کودهای حیوانی  !بوی ذاتشان حالم را به هم می زند !

 



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:45 | نويسنده : بهار |

مرد باش بانو

همه می خواهند تو مرد باشی بانو . می خواهند تو نیز سرد وسنگین بی هیچ عشقی فقط مردگی کنی. تا شاید یادشان برود که زن زیباست و خدا زیبایی هارا دوست دارد. انگار ذات پاک زن بودنت برایشان زیادی است . حتی پاک بودنت را هم دست کم میگیرند. حتی احساس مترحمانه تو را نسبت به خودشان دال بر کم عقلی تو میدانند اما این را بدان مخبر همیشه اول شخص فاعل است . می خواهند وقار و شخصیت متعالی تورا بگیرند جایش از تو دلقکی بسازند برای ذهن های خرابشان . به تو می گویند خود را برای مردان بزک نکن و از ان طرف می گویند اتفاقا مردان با حجاب ها را بیشتر دوست دارند . حجابت را هم بر اساس نظر خودشان صیقل میدهند تا بگویند تو چه با حجاب چه بی حجاب مال انهایی.اما تو خود خوب میدانی تو به اندازه ی پرستو ها ازادی.به اندازه ی رود زلالی. به اندازه ی مهتاب زیبایی.خدا هنوز هم همین نزدیکی ست تو خوبی کن بانو. دنیا به بانو بودن تو محتاج است و چه احمقانه نمی توانند عاشقانه های تو را درک کنند . بانو بانو بمان خانم باش و خانم وار زندگی کن . باور کن ذات پاک تو از نیرنگ زشت انها به خدا نزدیک تر است .



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:44 | نويسنده : بهار |

تنهایی های یک قهرمان

بر سر می زنند وفریاد میکشند .اینان همان جماعت کوفی صفت اند. و تاریخ تکرار میشود . " ما مظلومیم ناجی ما باش" دروغ میگوند این اتشی ست که خودشان هیزم آن اند .به زن هاشان ظلم می کنند ،کودکانشان را می کشند ، و خودشان برای تصاحب مال هایشان به جان هم میوفتند .تو اگر بیایی تورا هم مانند پدرانت به سخره می گیرند . بیا رو راست باشیم .عمری مرا مومیایی کردند تا خود به ارامش برسند . عمری ست به هر سازی که زدند اعتراض نکردم . حالا نگاهم کن جز تحقیر و تمسخر این جماعت نادان چه نصیبم شد .تنها که بودم تنها ترم کردند . تا مردانگیشان را ثابت کرده باشند .به لفظ های رکیکشان بر سر چهارراه ها سکوت کردم . به نگاه ننگینشان در خیابان ها سکوت کردم .به رفتار زشتشان در معابر سکوت کردم .دلم از حماقت هم جنسان خودم پر است . که مهر بر دهانم نهادند و گفتند ساکت شو تو نباید با مردان دهان به دهان بشوی .یک عمر است که به بهانه ی مروارید بودن مرا در صدف سیاه چادر زندانی کردند .به خدا قسم این زندان برایم شیرین بود اگر این بوزینه ها با ان لباس های عریان و قانونی ازادی خلقتشان را به رخم نمی کشیدند . هر لحظه به این می اندیشم که خدا چرا مرا افرید ؟!

می خواهند به من بقبولانند که خدا در حق من ظلم کرده و اینان جوانمردی میکنند و مرا مورد ترحم خود قرار میدهند . مرگ بر این همه دروغ ،مرگ بر مردان بی هویت شهر که عفت را زیر پا میگذارند ودم از مظلومیت "زینب" میزنند ، مرگ بر انهایی که می دانند و خود را به نفهمی زده اند .مرگ بر همه ی انانی که به اسم دین تو،روح مرا مثله می کنند.لعنت بر مردان منطقی و زنان مسخ شده ی شهر من .

میروم و شما گرگان انسان نما را با تمام حماقت هایتان تنهامی گذارم .شاید به مقصد که برسم کمی ارامش بگیرم. 



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:44 | نويسنده : بهار |

منطقی باش بانو

منطقی باش بانو این جماعت احساساتت را به سخره میگیرند.با منطقت قضاوت کن اخر تو را با این زیبایی با مردان چه کار ؟!!! انان زیبا نیستند تو زیبایی ! انها  خوش صدا نیستند تو معنای حقیقی اوایی!انان نفس یاس را نمیفهمند تو با ان زندگی کردی.

بیا و خوبی کن منقطی باش احساساتی نباش ! بی احساس باش تا همه بدانند احساس تو مقدس است تا بدانند می شود از بهشت احساست جهنمی منطقی ساخت.تو پیشتر وبیشتر انان می دانستی این جماعت دو رو انگشت اشاره به ضعف تو می گیرند تا سستی خود را از دید تو بپوشانند.ببخش بانو اما انگار تو را افریده اند تا پای روی ذات خود بگذاری. تحمل کن بانو ! نگاه های بی دلیل زشت انان را تحمل کن.تمام می شود روزی سوی نگاه همه مردان شهر.منطقی باش بانو مانند طبل های تهی از بودن فریاد جاهلیت بزن .دست کم فریاد بزن که انان بودنت را هم به گستاخی نگیرند.  به مردان دل نبند با منطق از کنارشان رد شو.عاشق نشو بانو ! عشق برای انان ساده لوحی ست.در فرهنگ لغت ذهن انان عشق حماقت محض است.منطقی باش بانو



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:43 | نويسنده : بهار |

اگه اختیار دنیای خواب هاتون دست خودتون بود چه جور دنیایی رو واسه خودتون تو خواب می ساختین؟؟؟




تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:41 | نويسنده : بهار |

دلم نمیخواد موج منفی بدم ولی امشب دلم خیلی گرفته داریم اسباب کشی میکنیم و از خونه ای که همه ی عمرمو توش گذروندم میریم.میریم جایی که به قول مامانم وسط شهره یه جای پر از غربت...من اینجا رو دوس دارمگریهگریهگریه

خدایا کمک کن تو این راهی که دارم میرم دچار هوسای بی خودی نشم کمک کن به ارزو هام برسمخنثیخنثیخنثی



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:40 | نويسنده : بهار |

از کجای ارزو هایم شروع کنم که تکراری نباشد هر روز نگاهت میکنم و تو بهتر از هر کس مرا میشناسی حرف هایت چقدر زیباست و چقدر اشنا گویی حرف های قلب من است چقدر زیبایی و چه تنها بیا! من ترا در اغوش میگیرم بیگانه ها گرگند!چه نیازی به اشنا!؟اشنا ها از هر غریبه ای دور ترند!تو که میدانی نسل من نسل ویرانی هاست خرابه ای بیش نیست!ما همه دیوانه ایم!چون راست میگوییم چون ظلم نمیکنیم چون دوست داریم چون ساده ایم چون تنهاییم...   اینه....

 


http://rozup.ir/up/taknasr/fffffffffffffff.jpg

 


نسل مرا غم برد تو کجای کاری؟! همه انقدر تنها شدیم که به تنهایی روی اورده ایم!ما نه هرزه ای نه فاحشه فقط تنهاییم!!!

 

http://rozup.ir/up/taknasr/xol6vt1s0xk0lln0na26.jpg

 

روزی چند بار تورا در ذهنم بکشم تا بفهمی چقدر از تو متنفرم

نبودنت درداور و بودنت فاجعست

فقط خدا میدونه وقتی از کنار رد میشی و حرفایی که لیاقت خودته رو در قالب تیکه به من میندازی چقدر دلم میخواد تو اتیش جهنم سوختنت رو ببینم

عوضیییی...

 

 

نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت زیادند دخترانی که نر نیستند اما خیلی مردن...

 

 


خدا یا نمیخواهم دخالت کنم اما...

وقت خلقت زن...شاید باید از ظرافت دستانش صرف نظر میکردی!

نیزه میکاشتی سر انگشتانش!انقدر تیز که حلقوم سگ های که بی قلاده ای که خلقشان کرده ای با ظرافت بدرد!

 


 

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:39 | نويسنده : بهار |

یه سری حرفارو نمیشه رو در رو به ادما زد باید غیر مستقیم گفت اخه نمیشه  هم نگفت . ادم دلش از یه چیزایی میگیره که شاید حتی واسه خدا هم عجیب باشه .

دلم از خیلی چیزا گرفته که نمیتونم اونارو رو در روی مردم بگم ...

اینجا دیگه قلمرو ی خودمه می خوام تمام نگفته هارو همه بدونن...

همش میگن اینجا ایران واسه همین انقد اوضاع خرابه .اینجا ایرانه واسه همین تو اصفهان اسید پاشی میشه اینجا ایرانه واسه همین اینجا دختر بودن مایه ی ننگه .دخترا باید حجاب داشته باشن در صورتی که پسرا تو ازادی مطلق هستن بعد هم هی هندونه میذارن زیر بغل ما دختر ها که شما مرواریدین خورشیدین ماهین گلین و... میشه ما مروارید نباشیم میشه واسه چند روز ادم باشیم بفهمیم زندگی یعنی چی ؟!!!!

از گیر دادن پدر مادرم خسته نیستم محبت رو تو نگاهشون احساس میکنم از جامعه ی گرگ صفت دلم گرفته . دلم از شغال هایی گرفته که اسم خودشونو میذارن مرد بعد با استین کوتاه میان تو خیابون و هیچ کسی نیس بگه اگه تو گرمته اون دختری هم که به زور مانتو و مغنعه تنش کردن هم گرمشه ...چرا اون حجاب بزنه که تو به گناه نیوفتی اما تو هم در حد خودت پوششتو رعایت نمیکنی ... اگه واقعا خدا گفته مردا می تونن اینجوری لباس بپوشن اما خانم ها باید عین مومیایی حجاب بزنن که یه بوزینه نره تو دیوار و اصلا برای اون خدا مهم نبوده که زن ها هم به گناه میوفتن من از این خدا متنفرممم.



تاريخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:, | 1:31 | نويسنده : بهار |