فردا باید بریم سر کلاس عرررررررررررررررررررر
دوباره ترم جدید شرو شد عررررررررررررررررررر
من نوموخوام برم عررررررررررررررررررررر
با اینکه امروز تعطیلیمه ولی زود بیدار شدم حدودای ساعت 7
20 دیقه ورزشیدم
نیم ساعت هم زبان کره ای خوندم
برای امروز برنامه داشتم که زبان کره ای , زبان انگلیسی و جاوا اسکریپت بخونم
ولی الان خیلی بی حوصله ام
هر کاری هم میکنم حوصلم نمیاد !!!
خیلی وقته به ای نتیجه رسیدم که مشکل من بی حوصلگیه نه تنبلی
باید هرجور شده یه راهی واسه حل این مشکل پیدا کنم
از این به بعد تا اونجا که بتونم برنامه ی روزانمو میذارم تو وب
شاید باعث شه کسی امید بگیره و با من همراه شه
" فاتح شب های تاریک روشنی قلب منه "
تصمیمو گرفتم هرجور شده میخوام به هدفم برسم
میدونم خیلی بیشتر از اینکه الان هست مسخره میشم
میدونم خیلی بیشتر اذیت میشم
میدونم خیلی جاها ممکنه کم بیارم
اما
ناامید نمیشم
خدا با همه ی عظمتش از بنده اش که خیلی کوچیک و ناتوانه ناامید نشد
این خیلی خنده داره که من ناامید شم
تا خدا هست من هم ادامه میدم
میخوام من هم وارد چالش بشم
میخوام هر جور شده تو این چالش اول بشم
"چالش ادامه دادن "
ساعت ششو نیم صبح امروز !
از دیشب تا الان فقط دارم به این فک میکنم که کاش میشد زمان برگرده به تابستون شش سالگیمو واسه همیشه همون جا متوقف شه تا من بتونم یه دل سیر با خرسی و میمونی و پخ پخ و نعنا و ارژنگ و بقیه ی عروسکام تو شهر عروسکی که تو کمدم درست کرده بودم بازی کنم !
هییییی چقد زود گذشت ! عجب ارامشی داشت اون خونه ! شکر ، ناراضی نیستم ولی کاش زندگی یکم فقط یکم بامون مدارا میکرد !
خیلی دلم برا خرسی تنگ شده خیلییییی
چقدر شبا بی رحمن ! تمام روزو خوب سپری میکنیم و اخرش ، بازم شکنجه گاه شب !
اینکه چقدر ادم شادی هستی چقدر منطقی هستی چقدر مهربونی یا هر چیز دیگه فرقی نداره اخرش گذر پوست به دباغ خونه میوفته ، و اونجاست که ادم واقعا میفهمه ادما خیلی تنهان !
این تنهایی با هیچ فرمول یا منطقی حل نمیشه!
خشت به اب زدنه!
دلم گرفته از ادمایی که یه عمره دارن با من زندگی میکنن ولی هنوز انقد کوته فکرن که منو همن جور که هستم نمیخوان ، منو اونجور که خودشون دوست دارن میخوان !
یه عمر تحقیرو توهین و تحمل کردم ، که حالا بعد این همه وقت همونایی که زندگی رو برام جهنم کردن بگن "تو همیشه مارو کم می دیدی"
ینی اصن یه مسخره بازییه هااااااااااااا!
حالا دیگه رو همشون سنگ گذاشتم دیگه همشون برن بمیرن!
اشکالی نداره تازه اول جوونیمه میخوام به ارزوهای خودم برسم ، انقد وقتمو صرف عوضیایی که خودشونو قدیسه میدونستن و خودشونم میدونن که از سگ پست ترن کردم که هیچی از نوجونیم نفهمیدم من به خاطر اونا حتی از بچگیامم متنفر شدم!
بدترین قسمتش این بود که تو تمام این مدت نزدیکترین شخص به من نه تنها نفهمید حتی الانم نمیخواد واقعیتارو بپذیره ! درک کنه که من ، منم هرجوری که هستم ! محض رضای خدا ! کل عمرمو نقش بازی کردم ! واقعا خستم !
بهار امروز واقعا دیگه نمیدونه کیه ! واقعا دیگه نمیخواد ادامه بده ! واقعا خسته !
کاش همه چی تموم میشد !
کل احساساتمو از دست دادم با اینکه تاحالا به کسی دل نبسته ام !
شاید اگه کسی بود که میشد عاشقش شم وضع بهتر میشد ولی خب من اونموقه بچه بودم و تو عالم بچگی عشق تقریبا بی معناست ، کاش زمان به عقب برمیگشت تا یه جور دیگه زندگی کنم یا حداقل زودتر تموم میشد چون دیگه واقعا حوصله زندگی ندارم!
مسخرس حتی یه نفر ، حداقل یه نفر کنارم نیست که منو همینطور که هستم بپذیره !
همه میگن خانواده مارو درک نمیکنه ولی دوستامون درکمون میکنن ولی در مورد من برعکس دوستام بدتر از خانوادم!
کاش میشد زودتر برم! البته میدونم اوضاع اونطرف هم چنگی به دل نمیزنه ولی هرچی باشه بهتر از اینجاییه که الان هستم ! حداقل میتونم اونجا یکم واسه خودم باشم یگم خود واقعیم باشم بدون نقش بازی کردنای الکی خدارو چه دیدی یه وخ زدو انجا ازدواجم کردم ، منم مشتاقققققققققق هخخخخخخخخخخخخخ
شبتون آسمونی
هی میگه صبر کن بالاخره یه روزی یه جایی یه کسی ... خو اخه یکی نیس بگه این روزای که بنده دارم با صبر و حوصله میگذرونمو ، میگن جوونی ! خبرش دیگه هم بر نمیگرده ! اون یه کسی که قرار یه روزی یه جایی بیاد بعد مثلا ارزوهامو براورده کنه ( ولی فل واقع قراره رو سرم هوار شه ) رو میخوام صد سال سیا نیاد الان که نیازش دارم کدوم قبرستونیه که من بخوام منتظر شم ببینم اون جونم مرگ شده کی میاد !
پس به سلامتی خودمو تنهایی و ارزوهای بزرگم !
باز جای شکرش باقیه که حداقل میشه تصور کرد ! یه لحظه فک کن رویاهامونم محدوده داشت ! مثلا میگفتن هر کی به اندازه ی درامدش حق فکر داره یا مثلا دخترا حق ندارن فکر بد کنن ( هخخخ)
یا مثلا میگفتن حق نداری اون که حتی خودشم خبر نداره عاشقشیو تو رویاهات داری با اون زندگی می کنی بگن اون که همه هستیته رو حتی تو رویاهاتم نیتونی بغل بگیریو یه دل سیر گریه کنی !
اما خب خدارو شکر میشه بی حد و مرز تصور کرد !
مثلا من الان تو خیابونای سئول دارم با معشوقم قدم میزنم و شیرکاکائو میخورم ! آخ ! ببخشید افتادم تو چاله ! میدونی تصوراتم یکم عمیق بود ! هخخخخخ
واقعا دلم میخوام بهت بگم رویات هرچی که هست ، ولش نکن ! اگه هیچ راهی واسه ریدن بهش وجود نداره پس یکی بساز هر چقدرم که سخت باشه ! تو اگه واقعا عاشق هدفت باشی نباید دست از تلاش برداری ! حتی اگه احتمال رسیدن بهش یک در میلیارد باشه ! بازم تلاش کن بازم ! همه مثل همیم همه یه رویایی تو سرمون هس ! اما فقط یه عده به خواسته هاشون میرسن ! اونایی که هیچوقت دست از تلاش بر نمیدارن !
زنده باد رویاهام !
یه وقتایی هس که ادم از شدت درد دیگه درد نداره ! گاهی این اتفاق واسه قلبه ادم میوفته ! یکی میگفت ناراحته که معشوقش رفته ! یکی میگفت خوشحاله که معشوقش اومده ولی من میگم
" دست من حتی به مرز سایه ی تو نرسیده چه کسی این همه دیوار میون منو تو چیده "
پیدا کردن کسی که وقتی نیازش داری به جای جووووووووووون بگه جانم به جای حرفای خاک برسری و ژستای غیرتی بازی دروغیو اینا یه اغوش گرم داشته باشه که برات به وسعت بهشت شیرین و دلچسب باشه ، مثه خلق یه معجزه میمونه !
خدایا تو که کمت نمیاد یکی یه دونه از این معجزه خوجملا رو نصیب همه بفرما الهی امین ! البته خدایا خودت که میدونی زندگی خرج داره ! درجریانی که ! قربونت پولدارم باشه وسایل ایاب و ذهابم داشته باشه هی نخواد پیاده بره و بیاد بد بخت تازه مارم کول کنه ، خوشگل باشه خیلی مهمه طرف خوشگل باشه هخخخخخخخخخخخخخ
ولی خودمونیم از شوخی گذشته ، خدا یه یار مهربون و وفادار نصیب همه کنه ، زمونه یه طوری شده همه تو قلبمون تنهاییم ولی شاید در روز با صد نفر سرو کله میزنیم ! اما اخرش با این شب های لعنتی نمیشه کنار اومد ، شبایی که جون میکنن تا صب شن با اینکه نه کسی اومده نه رفته اما خیلی از قلبا شکسته چون اصلا نبوده !
عرضم به خدمتتون که مرده شور ببرن این شرایطو که انقد داغونه ! محض رضای خدا کی قراره ماهم مثه بقیه اوضامون رو به راه شه ! دیدی بعضیا هیچی ندارنا ولی ذاتا ملت دنبالشونن ! ولی بعضیام مثه ما ! یجا نوشته بود فقط کافیه نت قط شه تا بفهمیم چقد تنهاییم ! من که هنو نت قط نشده کاملا به این مسئله واقفم !!!!
یه شباییم هست که نمیگذره لامصب ، شادترین فرد عالمم که باشی تو این لحظه فقط یه پشتی میتونه ارومت کنه ، نه برای اینکه بخوابیو خودتو به مردن بزنیا ... نه ! برای اینکه فقط پشتیته که متونه محرم اسرات باشه و بیشتره بقیه درکت کنه ! فقط پشتیته که های های زار زدناتو میبینه ولی غرورت رو نمیشکونه فقط پشتیته که همیشه هست فقطم مال توه همیشه هم اماده است تا سر رو سینش بذاریو تمام ازادیای نداشتتو فریاد بزنی ! واسه ادمای تنهایی مثل من پشتی تنها قهرمان فاتح این شبای لعنتیه!!!
باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، در سکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، هاله ای از عشق و نفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوفت، روی دوش آدمیت، ..........میخورد بر بام خانه.............. خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یکروز دیرین.... پس چه شد دیگر کجا رفت؟؟............ خاطرات خوب وشیرین؟؟؟
ینی قشنگ هدفا یکیه اما تو راحتتر میرسی من سخت تر! فرق من و تو چیه ؟
تو من نیستی !
منم تو نیستم!
پس دلیلی نداره سرنوشت های یکسانی داشته باشیم !
در کتابی خواندم و به چشم دیدم جاهلیت مدرن را . گویند ان زمان که محمد (ص) به پیامبری رسالت داده شد با سه اختناق در خانه اش رو به رو بود جاهلیت در عظمت زن که در برابر ان خدیجه (س ) را بزرگداشت ، جاهلیت در عقل و سن که در برابر ان علی (ع) را بزرگداشت و جاهلیت در آزادگی انسان ها که در برابر ان زید بن حارث را بزرگداشت .
آهای مردان مدعی عقل و بینش به منه بگویید کدام جاهلیت در زمان ما رواج ندارد .
در کتاب خدا مکتوب است که بزرگترین جاهلیت هارا در ادیان پیشوایان ان ایجاد کردند کجای این کتاب نوشته بود دین اسلام از این قاعده مستثناست ؟!
من به جهنم خدا برای شما بیشتر از بهشتش برای خودم امیدوارم .
دعا کنید پل صراط را چینی ها نساخته باشند وگرنه با این حجمه گناه همه ی شما مردان تباهید .
دیگر خسته شده است چشمانم از انتظار روزی که انسانیت راغ درک کنی ! از درگاه پروردگارم ناامید نخواهم شد اما امید بستن به تو مضحک است . ان قدر ازرده خاطر شدم که هرگز خوبی های ذاتت را در هرکجای دنیا که باشی باور نخواهم کرد .
ام اگر همت کنی . اگر انسانیت را از بر کنی . اگر اغوش باز کنی بر تمام وقار ها و استواری ها! اگر ...
من به خوبی های تو اعتقادی ولی خداوندگارمن معجزه می کند در میان تمام فراموشی هایت !حرف هایم عاشقانه نیست فهم عشق از سوی تو عجیب است . صحبت هایم خواهرانه است !برادر خطابت نمی کنم تو برای من بیگانه !
اما می شود چون او هست کمی با مهر برایت گفت !شاید هرگز نفهمی اما من با نیکی برایت گفتم " برای خودت شخصیت قائل باش"
اتشی روشن شد و تمام جنگل را فرا گرفت هرچه کردند نشد اتش را خاموش کنند خود اتشی به پا کردند!اتش که به خاکستر رسید خاموش شد!ذات تو را می گوییم ! اتشی بودی ویرانگر خدا از ذات خودت اتش فرستاد تا خاموشت کند!یادت هست که می گفتند از ماست که بر ماست ؟! تو بد بودی و خدا تو را با خودت رام کرد ! پس نبود نبی زن را دال بر ضعف ذات من ندان !!!
من به اندازه ی تو بی وجود نبودم !نبی برای تو امده بود اما من راه را بهتر شناختم !نیکان همیشه اینگونه اند !برای تو امده بود، من مهربان تر شدم !تو مشغول بلعیدن بودی و من به تعالی رسیدم !اری؛ تو مانند وحشی ها بلعیدی تمام حق مرا بلعیدی!وجودم را چه خوب چه بد بازیچه ی افکارت ناپاکت کردی ! مهم نیست... این مهم نیست ها تمام دنیای مرا پوشانده !می گویم مهم نیست که نکند احساسم به نبودن خدا شک کند !با تو بودن از اتش خدا بی وجدان تر است !نباش تا دنیایم زیبا شود !!!!!
همه ی شهر مهیاست مبادا که تو را
آتشِ معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پیِ یک شامِ بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مردِ بدنام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشستند مبادا که تو را
نانجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تو را باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
علیرضا آذر
صبح که می شود !با یک نفس تازگی اغاز می کنم !امروز روز من است !سرمای شیرین طلوع تمام وسعت قلبم را تا غروب گرم می کند !امروز مال من است ! مهم نیست اگر عده ای گستاخند و عده ای دیگر منتظر تا من هم مانند روز های خودشان تکراری شوم !اما نه ، من منم، با تمام کوچکیم باز هم منم ! با یک گل بهار نمی شود اما من قد وجود خودم وجود دارم ! پس فریاد می زنم ...
تا در همه اسمان بپیچد من تا ابد من می مانم !چهره عوض نخواهم کرد تا هم رنگ نا مردان ظاهر الصلاح شود !ذات عوض نخواهم کرد که ملعبه دست بی کاران ! من زنم!با تمام ظرافت هایم !ناز چشمانم برای فتح شب کافیست !
اینجا در سرزمین من همه بیمارند همه دچار افسردگی های مفرطند !پسر ها حقارت هایشان را با گستاخی به رخ دختران می کشند و دختران ظرافت هایشان را با اشک تقویت می کنند !باز هم رویت می شود بگویی هیچ کس تنها نیست ؟!ذات مرا جزء کدام تیره حساب می کنی که تنهایی شب هایمان را نمی بینی ؟!
نوشابه های فاسد شده را هم سه بطری به هزار می فروشند !تو انقدر پوچی که نیازی به خریداری نداری .گوشه ای که بنشینم ،مانند سگ های ولگرد خودت می ایی !ناله می زنی و التماس می کنی که قلاده گردنت بیاویزم !مشکل اینجاست حتی در حد سگان هم ارزش نداری !گربه ها اسمشان بد اوازه شد .گربه صفتی از آغاز وصف تو بود !کم مقدار و نا چیز !چرا خودت را گول می زنی؟! صدایت را بالا نبر .خودت خوب می دانی طبل هرچه تو خالی تر صدایی رسا تر دارد!!! اصلا هرچه دوست داری کن فقط یک کار برای من انجام بده بعد از آن من دیگر هیچ نخواهم گفت ! لطف کن و از دنیای من گم شو!
راست میگفت هر چه با افراد بیشتری اشنا شوی تنهایت شیرین ترمی شود !تنهایی های صادقانه از هم نفسی های بی شرمانه عاشقانه تر است !
خدایا بد بودن مخلوقاتت تقصیر تو نیست ! مشکل از خاکشان است !خاک زمین پر بود از کودهای حیوانی !بوی ذاتشان حالم را به هم می زند !
من زنم
و با تمام احساسات زنانه ام قوای اراده ام را تجهیز می کنم و از همه ی حصار های منطقی اطرافم پا به دنیای بی نهایت های ازادی می گذارم . تو بمان با قوانین حقوقی ات ! ان قدر وقت داری که می توانی حتی مرا نادیده بگیری !من رفتم ! تو با افکار احمقانه ات بازی کن ! بلکه راهی برای ارضای هوس های وجودیت بیابی ! شاید با تحقیر نفس هایم عقده های ذاتی ات خالی شوند ! شاید هم نه ! تو انقدر کم و کوچکی که حتی سیاه پوش کردن من هم ارضایت نکرد !تکه پرانی هایت را هم دیدم!مهم نیست اگر جسمم را به بند میکشی که یا قدرتت را اثبات کنی یا نیازت را! مهم این است که من به تعالی خواهم رسید چه با تو چه بی تو ! من بزرگ تر از انم که برای رهایی نیازی به تو داشته باشم تو با بازوانت مشغول باش من به فرا تر از تو می اندیشم !!!
تنهایی های یک قهرمان
بر سر می زنند وفریاد میکشند .اینان همان جماعت کوفی صفت اند. و تاریخ تکرار میشود . " ما مظلومیم ناجی ما باش" دروغ میگوند این اتشی ست که خودشان هیزم آن اند .به زن هاشان ظلم می کنند ،کودکانشان را می کشند ، و خودشان برای تصاحب مال هایشان به جان هم میوفتند .تو اگر بیایی تورا هم مانند پدرانت به سخره می گیرند . بیا رو راست باشیم .عمری مرا مومیایی کردند تا خود به ارامش برسند . عمری ست به هر سازی که زدند اعتراض نکردم . حالا نگاهم کن جز تحقیر و تمسخر این جماعت نادان چه نصیبم شد .تنها که بودم تنها ترم کردند . تا مردانگیشان را ثابت کرده باشند .به لفظ های رکیکشان بر سر چهارراه ها سکوت کردم . به نگاه ننگینشان در خیابان ها سکوت کردم .به رفتار زشتشان در معابر سکوت کردم .دلم از حماقت هم جنسان خودم پر است . که مهر بر دهانم نهادند و گفتند ساکت شو تو نباید با مردان دهان به دهان بشوی .یک عمر است که به بهانه ی مروارید بودن مرا در صدف سیاه چادر زندانی کردند .به خدا قسم این زندان برایم شیرین بود اگر این بوزینه ها با ان لباس های عریان و قانونی ازادی خلقتشان را به رخم نمی کشیدند . هر لحظه به این می اندیشم که خدا چرا مرا افرید ؟!
می خواهند به من بقبولانند که خدا در حق من ظلم کرده و اینان جوانمردی میکنند و مرا مورد ترحم خود قرار میدهند . مرگ بر این همه دروغ ،مرگ بر مردان بی هویت شهر که عفت را زیر پا میگذارند ودم از مظلومیت "زینب" میزنند ، مرگ بر انهایی که می دانند و خود را به نفهمی زده اند .مرگ بر همه ی انانی که به اسم دین تو،روح مرا مثله می کنند.لعنت بر مردان منطقی و زنان مسخ شده ی شهر من .
میروم و شما گرگان انسان نما را با تمام حماقت هایتان تنهامی گذارم .شاید به مقصد که برسم کمی ارامش بگیرم.
مرد باش بانو
همه می خواهند تو مرد باشی بانو . می خواهند تو نیز سرد وسنگین بی هیچ عشقی فقط مردگی کنی. تا شاید یادشان برود که زن زیباست و خدا زیبایی هارا دوست دارد. انگار ذات پاک زن بودنت برایشان زیادی است . حتی پاک بودنت را هم دست کم میگیرند. حتی احساس مترحمانه تو را نسبت به خودشان دال بر کم عقلی تو میدانند اما این را بدان مخبر همیشه اول شخص فاعل است . می خواهند وقار و شخصیت متعالی تورا بگیرند جایش از تو دلقکی بسازند برای ذهن های خرابشان . به تو می گویند خود را برای مردان بزک نکن و از ان طرف می گویند اتفاقا مردان با حجاب ها را بیشتر دوست دارند . حجابت را هم بر اساس نظر خودشان صیقل میدهند تا بگویند تو چه با حجاب چه بی حجاب مال انهایی.اما تو خود خوب میدانی تو به اندازه ی پرستو ها ازادی.به اندازه ی رود زلالی. به اندازه ی مهتاب زیبایی.خدا هنوز هم همین نزدیکی ست تو خوبی کن بانو. دنیا به بانو بودن تو محتاج است و چه احمقانه نمی توانند عاشقانه های تو را درک کنند . بانو بانو بمان خانم باش و خانم وار زندگی کن . باور کن ذات پاک تو از نیرنگ زشت انها به خدا نزدیک تر است .
منطقی باش بانو
منطقی باش بانو این جماعت احساساتت را به سخره میگیرند.با منطقت قضاوت کن اخر تو را با این زیبایی با مردان چه کار ؟!!! انان زیبا نیستند تو زیبایی ! انها خوش صدا نیستند تو معنای حقیقی اوایی!انان نفس یاس را نمیفهمند تو با ان زندگی کردی.
بیا و خوبی کن منقطی باش احساساتی نباش ! بی احساس باش تا همه بدانند احساس تو مقدس است تا بدانند می شود از بهشت احساست جهنمی منطقی ساخت.تو پیشتر وبیشتر انان می دانستی این جماعت دو رو انگشت اشاره به ضعف تو می گیرند تا سستی خود را از دید تو بپوشانند.ببخش بانو اما انگار تو را افریده اند تا پای روی ذات خود بگذاری. تحمل کن بانو ! نگاه های بی دلیل زشت انان را تحمل کن.تمام می شود روزی سوی نگاه همه مردان شهر.منطقی باش بانو مانند طبل های تهی از بودن فریاد جاهلیت بزن .دست کم فریاد بزن که انان بودنت را هم به گستاخی نگیرند. به مردان دل نبند با منطق از کنارشان رد شو.عاشق نشو بانو ! عشق برای انان ساده لوحی ست.در فرهنگ لغت ذهن انان عشق حماقت محض است.منطقی باش بانو
اگه اختیار دنیای خواب هاتون دست خودتون بود چه جور دنیایی رو واسه خودتون تو خواب می ساختین؟؟؟
از کجای ارزو هایم شروع کنم که تکراری نباشد هر روز نگاهت میکنم و تو بهتر از هر کس مرا میشناسی حرف هایت چقدر زیباست و چقدر اشنا گویی حرف های قلب من است چقدر زیبایی و چه تنها بیا! من ترا در اغوش میگیرم بیگانه ها گرگند!چه نیازی به اشنا!؟اشنا ها از هر غریبه ای دور ترند!تو که میدانی نسل من نسل ویرانی هاست خرابه ای بیش نیست!ما همه دیوانه ایم!چون راست میگوییم چون ظلم نمیکنیم چون دوست داریم چون ساده ایم چون تنهاییم... اینه....
نسل مرا غم برد تو کجای کاری؟! همه انقدر تنها شدیم که به تنهایی روی اورده ایم!ما نه هرزه ای نه فاحشه فقط تنهاییم!!!
روزی چند بار تورا در ذهنم بکشم تا بفهمی چقدر از تو متنفرم
نبودنت درداور و بودنت فاجعست
فقط خدا میدونه وقتی از کنار رد میشی و حرفایی که لیاقت خودته رو در قالب تیکه به من میندازی چقدر دلم میخواد تو اتیش جهنم سوختنت رو ببینم
عوضیییی...
نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت زیادند دخترانی که نر نیستند اما خیلی مردن...
خدا یا نمیخواهم دخالت کنم اما...
وقت خلقت زن...شاید باید از ظرافت دستانش صرف نظر میکردی!
نیزه میکاشتی سر انگشتانش!انقدر تیز که حلقوم سگ های که بی قلاده ای که خلقشان کرده ای با ظرافت بدرد!
یه سری حرفارو نمیشه رو در رو به ادما زد باید غیر مستقیم گفت اخه نمیشه هم نگفت . ادم دلش از یه چیزایی میگیره که شاید حتی واسه خدا هم عجیب باشه .
دلم از خیلی چیزا گرفته که نمیتونم اونارو رو در روی مردم بگم ...
اینجا دیگه قلمرو ی خودمه می خوام تمام نگفته هارو همه بدونن...
همش میگن اینجا ایران واسه همین انقد اوضاع خرابه .اینجا ایرانه واسه همین تو اصفهان اسید پاشی میشه اینجا ایرانه واسه همین اینجا دختر بودن مایه ی ننگه .دخترا باید حجاب داشته باشن در صورتی که پسرا تو ازادی مطلق هستن بعد هم هی هندونه میذارن زیر بغل ما دختر ها که شما مرواریدین خورشیدین ماهین گلین و... میشه ما مروارید نباشیم میشه واسه چند روز ادم باشیم بفهمیم زندگی یعنی چی ؟!!!!
از گیر دادن پدر مادرم خسته نیستم محبت رو تو نگاهشون احساس میکنم از جامعه ی گرگ صفت دلم گرفته . دلم از شغال هایی گرفته که اسم خودشونو میذارن مرد بعد با استین کوتاه میان تو خیابون و هیچ کسی نیس بگه اگه تو گرمته اون دختری هم که به زور مانتو و مغنعه تنش کردن هم گرمشه ...چرا اون حجاب بزنه که تو به گناه نیوفتی اما تو هم در حد خودت پوششتو رعایت نمیکنی ... اگه واقعا خدا گفته مردا می تونن اینجوری لباس بپوشن اما خانم ها باید عین مومیایی حجاب بزنن که یه بوزینه نره تو دیوار و اصلا برای اون خدا مهم نبوده که زن ها هم به گناه میوفتن من از این خدا متنفرممم.
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نارنیا سرزمین من و آدرس piscessky.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |